خیال بوسه هایم را هدیهء لاله های بوسیدنی گوش هایت ڪرده ام به خوبی مراقب حسم باش ڪه خوب به تو می آیند و تو بے حد و حصر زیبایی و من برای زنده ماندن به تو و نیز به گرمای نگاهت محتاجم زیبای جان نشین معشوقانه بتاب که من تو را عاشقانه مشتاقم تا تو فاصلهها دروغاند کافیست آغوشی بگشایی از عشق تا من سیمایی از آینهی چشمهایت بیرون بزنم ای همهی بسترگاهِ آرامشام من یک عاشقانه ام از جنس بوسه که هر شب از زیر عقربه های تکرار با بوسه ای عاشقانه سر می خورم روی موهایت روی دستهایت روی گلبرگهای تنت درست مثل باران از رویایی به رویایی دیگر شب است می خواهمت بیشتر از هر خواستنی می خواهمت پر عطش تر از هر بوسه ای می خواهمت لذت بخش تر از هر آغوشی می خواهمت شیرین تر از هر جانی می خواهمت چیزی شبیه به هوا چیزی شبیه به نفس چیزی شبیه به پرواز چیزی شبیه به خداااا در بند بند وجووودم از تو ممنونم ڪه به من یاد دادی ڪسے ڪه ماندنے نیست به زورِ عشق نمے ماند تو یادم دادی آدمها نقطه ضعفت را كه بفهمند شروع ميكنند به لذت بردن تو يادم دادی ڪه مردن ربطے به سن و سال ندارد مردن فرديست آن گوشه هاے قلبت كه وقتے نباشد تو هم ديگر نيستی
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|